پدیدآورنده: حسن جلالی عزیزیان،
،
رسم این بود که علمای شیعه مقیم نجف اشرف روز عاشورا پیاده به کربلا میرفتند. در بین راه محلی وجود دارد به نام «طویرج» که چهار فرسخ با کربلا فاصله دارد و در این روز دستههای سینهزن از آنجا بهطرف کربلا حرکت میکنند و علما و مراجع به آنها ملحق شده و با آنان سینه میزنند.
سیّد مهدی بحرالعلوم با عدهای از طلاب بهاستقبال دسته سینهزنی طویرج رفتند. عشق واقعی در وجود اینان موج میزد. اول و آخر دسته بهچشم نمیآمد. همه بر سر و سینه میزدند و هرآن شور و شوقشان موج میشد و اوج میگرفت و طنین آن در فضا شکسته میشد و حال تماشاچیان را منقلب میکرد.
صدای ضجه و مویه از هرطرف شنیده میشد. ترنم آهنگ دلنشین غریبانه مرثیهخوان با ضربآهنگ دست عزاداران بر سینههای برهنهشان هماهنگ شده بود. خدا در جان و تنشان روح عشق حسینی بودن را دمیده بود.
ناگهان علامه بحرالعلوم، مجتهد طراز اول جهان تشیع، مثل سایر سینهزنها لخت شده و میان جمعیت رفت و به سینهزنی پرداخت. برای لحظاتی همه غافلگیر شدند. طلاب هرچه میکردند تا مانع بروز احساسات ایشان شوند، کاری از پیش نبردند.
علامه خود را به دریا سپرده بود. ضجه میزد و موهای ژولیدهاش همراه خاک و خس آشفته شده بود. عمامه از سرش افتاده بود. ناچار چند تن از شاگردان قویهیکل و خوشاندام ایشان، اطراف وی را میگیرند که مبادا زیر دست و پا بیفتند و آسیب ببینند.
شام غریبان، «سلماسی» شاگرد مخصوص ایشان از علامه پرسید:
«شما را به صاحب این شب مقدس سوگند میدهم بهمن بگویید چه شد که شما بیاختیار وارد دسته سینهزنی شدید و آنگونه به عزاداری پرداختید؟
علامه اشکهایش را پاک کرد و گفت:
«وقتی به دسته سینهزنی رسیدم، دیدم حضرت بقیةاللّه، عجّلاللّهتعالیفرجه، با سر و پای برهنه میان سینهزنها به سر و سینه میزنند و گریه میکنند. من هم نتوانستم طاقت بیاورم. پس در خدمت آن حضرت مشغول سینهزدن شدم.»
عشق، یک واژه است و تمام واژهها را معنا میبخشد... بهشرط آنکه واقعی باشد و بهغیر حق آلوده نگردد...
پینوشت:
* برگرفته از: نگاه سبز (ملاقات با امام زمان)، حسن جلالی عزیزیان
ارسال شده توسط
نویسنده
برچسبها:
مصائب حسینی